• وبلاگ : دهكده عاشقان
  • يادداشت : مهتاب شب‏هاي الفت پدر
  • نظرات : 8 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام داداشي جونم ممنون كه سر زدب بهم خيلي حرف دارم كه ميم پيشت تا بگم (پس اين تنها كامنتم نيست )
    اعتقاداتمان را به بازي گرفته اند ، اين برادران قابيلي.
    نمي دانم چگونه خود را مسلمان مي دانيد.
    مرگ بر دشمن.
    سلام فرهاد جان تشكر از امدنت شما هم چه زيبا مينويسي باز هم بيا منتظرتم موفق باشي
    سلام فرهاد جان دادش گلم خوبي؟ تشكر از حصن نظرتت شما هم مثل هميشه بسيار زيبا نوشته ايد باز هم منتظرت هستم موفق باشي
    دلم نوشت امون بده٬ اگرچه زشت امون بده٬ بذار بيام جهنمم ميشه بهشت٬ امون بده٬ امون بده فقط يه بار٬ اين لحظه رم دووم بيار٬ گناه نميشه مهلتي٬ به من بدي بزرگوار٬ بزرگوار امون بده٬ فقط يه بار امون بده٬ امون بده٬ امون بده امون بده٬ بالي تا آسمون بده٬ من اون بالا رو اوج٬ بي دروغ نشون بده٬ نگو تو کو؟ خونه کو؟٬ گلپراي پونه کو؟٬ نگو سوختيم من و تو٬ اون که مي سوزونه کو؟٬ نگو بسه به يه آه٬ فرصت ما و نگاه٬ براي يکي شدن دستات و بده به من..٬٬٬ سلام دوست عزيز خسته نباشيد..من رو ببخشيد از بابت پاره‌اي از مشکلات نتونستم بهت سر بزنم٬٬از بابت اينکه دير خبرت کردم هم معذرت ميخوام٬٬ شما باز هم مثل هميشه دستنوشته هاتون زيبا جذاب و دلنشين بود..در ضمن من هم آپ کردم چشم به راه شما هستم ...عاشقانه هاي

    دلم نوشت امون بده٬ اگرچه زشت امون بده٬ بذار بيام جهنمم ميشه بهشت٬ امون بده٬ امون بده فقط يه بار٬ اين لحظه رم دووم بيار٬ گناه نميشه مهلتي٬ به من بدي بزرگوار٬ بزرگوار امون بده٬ فقط يه بار امون بده٬ امون بده٬ امون بده امون بده٬ بالي تا آسمون بده٬ من اون بالا رو اوج٬ بي دروغ نشون بده٬ نگو تو کو؟ خونه کو؟٬ گلپراي پونه کو؟٬ نگو سوختيم من و تو٬ اون که مي سوزونه کو؟٬ نگو بسه به يه آه٬ فرصت ما و نگاه٬ براي يکي شدن دستات و بده به من..٬٬٬ سلام دوست عزيز خسته نباشيد..من رو ببخشيد از بابت پاره‌اي از مشکلات نتونستم بهت سر بزنم٬٬از بابت اينکه دير خبرت کردم هم معذرت ميخوام٬٬ شما باز هم مثل هميشه دستنوشته هاتون زيبا جذاب و دلنشين بود..در ضمن من هم آپ کردم چشم به راه شما هستم ...عاشقانه هاي زندگيتان مستدام باد...

    سلام دوست عزيز ممنون که به کلبه من سر زدي
    خيلي خوشحالم کردي متن زيباي نوشتي موفق باشي وبلاگ زندگي و عشق آپديت شد منتظر حضور گرمت هستم تا سلام دوباره

    تسليت

    بازهم دست جنايت كار كافران دل شيعيان را خون كرد


    انفجار حرم مطهر حظرت امام هادي و امام عسكري ( عليما السلام )
    و سرداب مقدس امام زمان عليه السلام را به پيشگاه مقدس صاحب
    الزمان (عج)و به شما و همه شيعيان تسليت عرض مي كنم .
    خدايا دستهاي كثيف ظالمان را از عتبات مطهر كوتاه فرما و مسلمانان
    را براي دفاع ازمقدسات خود بيدار و متحد فرما -آمين يارب العالمين


    و روح و جانم از كودكي با اين نوحه آميخته شد ، هنوز هم حتي يك بيتش رو فراموش نكردم. گرچه ديگر هيچ كس اين نوحه را نمي خونه. اما من هميشه ميخونم :

    در خرابه شام كودكي به خواب است

    از فراق بابا قلب او كباب است

    اين كودك افسرده ، سر به زير پر برده

    واي از اين مصيبت

    نا اميد و خسته ، دختري سه ساله

    دارد ازغم هجر ، اشگ و آه و ناله

    در گوشه ويرانه ، افتاده اسيرانه

    واي از اين مصيبت

    بعد مرثيه خوان ميگفت اينقدر گريه كرد و بي قراري كرد كه گفتنند براي ساكت كردنش بايد سر باباش رو براش ببريم

    در خرابه وارد ، چون يكي طبق شد

    چشم دختر شه ، پر زنور حق شد

    گفت عمه ببين آهم ، من غذا نميخواهم

    واي از اين مصيبت

    گفت زينب آخر ، اين چه شور وشين است

    گريه هاي تو از ، دوري حسين است

    خيز و در طبق بين تو ، اين سر حسين اين تو

    واي از اين مصيبت

    وقتي به اينجا ميرسيد من ديونه ميشدم . ميگفت خانم رقيه سر بابا ر و به دامن گرفت و با اون زبان شيرين كودكانه اش شروع به درد دل با بابا كرد :

    با سر بريده ، مي كند حكايت

    از غم و جدايي ، ناله و شكايت

    كه اي بابا كجابودي ، ازما تو جدا بودي

    واي از اين مصيبت

    و بعد شرح اسيري خودش رو كتكهاي كه خورده برايب ابا ميگه ، گوشهاي خونييش رو به بابا نشون ميده :

    با با بخدا من ، ازتو گله دارم

    بنگر كف پايي ، پرابله دارم

    بين ز صدمه سيلي ، صورتم شده نيلي

    واي از اين مصيبت

    بود و گرم صحبت ، با پدر چو بليل

    جان سپرد و كم كم ، در كنار آن گل

    زنده بود و بي جان شد ، بر حسين مهمان شد

    واي از اين مصيبت

    غساله هم او را چون غسل و كفن كرد

    با عمه سادات آغاز سخن كرد

    كين طفل چه دردي داشت ؟

    رنگ و روي زردي داشت

    واي از اين مصيبت

    گفت در جوابش، زينب سيه پوش

    اين داغ جگر سوز ، كي شود فراموش

    چون گل شده پژمرده ، از بس كه كتك خورده

    واي از اين مصيبت ، واي از اين مصيبت

    به ابي انت و امي يا شهيدة مظلومة - يا بنت الحسين(ع) - يا باب الحوائج ، ادركني

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما برادر بزرگوار

    با اين نوشته دلم رو آتيش زديد . مصيبت رقيه انقدرر جانسوز است كه دل سنگ را هم آب مي كند چه رسد به دل آدمي

    از كودكي الفتي داشتم با اين كودك . از همان زمان كه همراه مادر به مجلس عزاي سيد الشهدا ميرفتم . وقتي مصيبت رقيه را ميخونند من زاز زار گريه ميكردم. شايد باور نكنيد ، ولي اون موقع اصلا نميدونستم عزاداري يعني چي ؟ نميتونستم عمق مصائب آل الله رو بفهمم. اما با همه وجودم اين را مي فهميديم كه بار دل نازك دردانه حسين (ع) چه كردند و دلم ميخواست بغلش كنم . دلم ميخواست در گوشه اون خرابه پابه پاش براي باباش گريه كنم ... دلم ميخواست موهاشو شونه كنم . دلم ميخواستم لباسهاي خودم رو بدم بپوشه .. .. دلم ميخواست صورت ماه كبودش رو ببوسم ..............................

    سلام دوست عزيز وبلاگ شما خيلي قشنگ است و متن هاي زيباي نوشتي موفق باشي بيش من هم بيا به روزم فعلآ
    سلام فرهاد جان چه جالب نوشتي منم آپ کردم خوشحال ميشم بياي
    منتظرتم تا بعد
    سلام اقا فرهاد. متن بسيار زيبا و غني بود... رقيه كليد واژه عشق پدر است. خدا از ما قبول كند. موفق باشيد. به من هم سر بزنيد.

    به نام حضرت دوست

    با سلام به شما دوست گرامي

    ممنون براي نوشتن يادداشت شبهاي الفت پدر. قلمتان پايدار باد.

    كتاب حماسه حسيني استاد شهيد مرتضي مطهري را مطالعه مي كردم ديشب. به اين ايه رسيدم

    خدا هيچ تغييري را ايجاد نمي كنه مگر انكه ما در خودمان تغييري ايجاد كنيم. مگر انكه ما متحول شويم در ان صورت خداوند نيز اوضاع را تغيير خواهد داد.

    موفق باشين دوست گرامي

    يا حق

    به نام حضرت دوست

    اي بــرادر! خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان؛ اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود، و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود، و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي‌شود، و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود... پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر.

    برادر مي‌شود محتاجان برادري را. همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را. طفل مي‌شود عقيمان را. اميد مي‌شود نااميدان را.

       1   2      >