مژده که عشق آمده تا خانه تکاني بکند
تا من پير گشتهام، باز جواني بکند
قفل قفس باز شود، راه نفس باز شود
جان همه پرواز شود - که لامکاني بکند
لال زبان باز کند، کر شنود زمزمه را
کور در اين منظرهها، چشم چراني بکند
عشق! چه چيزي تو مگر؟ واي نباشي تو اگر
شعر زمينگير مرا، که آسماني بکند؟
دوستترين دوست تويي، هر چه که نيکوست تويي
لفظ اگر به وصف تو، شرح معاني بکند