• وبلاگ : دهكده عاشقان
  • يادداشت : بانوي نمونه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ز ليلايي شنيدم يا علي گقت
    به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
    نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
    به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
    چمن با ريزش باران رحمت
    دعاي كرد او هم يا علي گفت
    يقين پروردگار آفرينش
    به موجودات عالم يا علي گفت
    دلا بايست هر دم يا علي گفت
    نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
    به هر روز به هر شب يا علي گفت
    به هر پيچ به هر خم يا علي گفت
    دمي كه روح در آدم دميدند
    ز جا بر خاست آدم يا علي گفت
    علي در كعبه بر دوش پيمبر
    قدم بنهاد و آن دم يا علي گفت
    عصا در دست موسي اژدها گشت
    كليم آنجا مسلم يا علي گفت
    نمي شد زنده جان مرده هرگز
    يقين عيسي بن مريم يا علي گفت
    ز بطن حوت يونس گشت آزاد
    ز بس در ظلمت يم يا علي گفت
    به فرقش كي اثر مي كرد شمشير
    شنيدم ابن ملجم يا علي گفت
    مگر خيبر ز جايش كنده ميشد؟
    يقين آندم علي هم يا علي گفت