یاور ولایت
حضرت صدیقه کبری (س) حدود نه سال با حضرت علی (ع) زندگی مشترک داشت. او در این مدت نه سال تنها علی (ع) را ناخشنود نکرد، بلکه همواره مایه نشاط و خشنودی علی (ع) میشد و اندوه علی با دیدار فاطمه برطرف میگشت . در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «به خدا سوگند! من هرگز زهرا (س) را خشمگین نکردم و او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچگاه موجب ناخشنودی من نشد . من هرگاه به چهره زهرا (س) نگاه میکردم، هرگونه غم و اندوه از من برطرف میشد (6) .
روزی پیامبر (ص) ازحضرت علی پرسید: « زهرا را چگونه همسری یافتی؟» .
علی در پاسخ حضرت عرض کرد: « نعم العون علی طاعة الله » (7) : او را در راستای اطاعت خداوند، یاوری نیکو یافتم». بی توقعی صدیقه طاهره (س) از همسرش در حدی بود که در طول نه سال زندگی مشترک همسری، حتی برای یکبار، تقاضای مادی از علی (ع) نکرد.
روزی به خانه حضرت زهرا (س) غذا نرسید، حضرت زهرا (س) اندوخته غذایی خود را به کودکان گرسنهاش داد و خود شب را گرسنه به سر برد . علی (ع) بامداد آن شب از حضرت زهرا (س) تقاضای غذا کرد، حضرت زهرا (س) ماجرا را به عرض علی (ع) رسانید . علی (ع) فرمود: «در چنین وضعی چرا به من نگفتی تا به جستجوی غذا بپردازم؟» فاطمه (س) در پاسخ گفت: «انی لاستحیی من الهی ان تتکلف نفسک ما لا تقدر علیه» (8) : «من از خدایم شرم کردم که موجب شوم تا شما خود را در فشار قرار دهی و بر چیزی که مقدورت نیست، خود را به زحمت افکنی» .
ولی امروزه بعضی از زنان و دختران وقتی به مشکلاتی بر میخورند آنچنان مردان را تحت فشار قرار میدهند که بیچاره مردان از فرط فشار همسر خویش مات و مبهوت میماند و دچار سردرگمی میشوند که چه کنند. باید زنان امروز جامعه ما باید زندگی یگانه دخت پیامبر (ص) سرمشق و الگوی خود قرار بدهند تا به زندگی راحت و ایده آل برسند.
حضرت فاطمه (س) در زندگی به مسوؤلیتخطیر خود در زمینه پرورش فرزندان شایسته کاملاً آگاه بود؛ زیرا فرزندانش در آینده، زمامداری و رهبری جامعه اسلام را به عهده خواهند داشت . از این جهت در دوران کودکی، روح تقوی و پرهیزگاری را در آنها تقویت مینمود و درس عظمت و فداکاری را به آنها میآموخت .
ثمره چندسال زندگی حضرت فاطمه در خانه علی (ع) فرزندانی گرانمایه و بافضیلت مانند حسن، حسین، زینب، و امکلثوم علیهم السلام بود .
او نه تنها برای فرزندان خود یک مادر نمونه و نسبت به حضرت علی (ع) همسری مهربان و در زمینه خداشناسی و ایمان و عفت بینظیر بود، بلکه برای نشر تعالیم درخشان اسلام و در راهنمایی زنان مسلمان، کوشش به سزایی انجام میداد تا آنجا که عایشه با آنکه چندان به دختر رسول خدا (ص) علاقهمند نبود، ولی درباره وی چنین میگوید: «هیچکس در فضیلت و شخصیت جز پیامبر (ص) برتر از فاطمه (س) نبود (9) » .
پینوشت:
1) اصول کافی: کلینی، ج1، ص448 .
2) مناقب آل ابی طالب: ابن شهر آشوب، ج1، ص365 .
3) کشفالغمه: علی بن عیسی اربلی، ج3، ص353 .
4) فاطمةالزهرا: به نقل از صفوةالصفوة - ابن الجوزی، ج2، ص3 .
5) ترجمه بیتالاحزان: محمدی اشتهاردی، خطبه زهرا، ص119 .
6) کشف الغمه: ج1، ص491 و 492 .
7) بحارالانوار: ج43 ص156 و 157 .
8) ماخذ قبل: ج2، ص27 و 28 .
9) اعیانالشیعه: سید محسن امین، ج2، ص567 .
پیوند نور
حضرت فاطمه (س) در انتخاب همسر توجهی به مال و ثروت نداشت و آنچه در نظر او مهم بود، شخصیت انسانی و سرمایه اخلاقی شوهر بود . از آن طرف هر یک از رجال قریش و بزرگان و ثروتمندان آرزوی ازدواج با خاندان رسالت و داشتن همسری مانند فاطمه (س) را در سر میپروراندند و گاه و بیگاه از او خواستگاری میکردند، ولی پیامبر (ص) با هیچ یک از این خواستگاران موافقت نمیکرد و میفرمود: تعیین همسر دخترم با خداست و من منتظر دستور خدا هستم . کسانی هم که پس از پیامبر (ص) بر مسند خلافت تکیه زدند، یکی پس از دیگری او را خواستگاری نموده و همان جواب را میشنیدند (2) .
در میان یاران پیامبر (ص) فقط یک نفر بود که همه حدس میزدند پیامبر مایل است دختر خود را به ازدواج او در آورد و آن کسی نبود جزء حضرت علی (ع) .
اما از آن طرف حضرت فاطمه (س) فقط روح بزرگ، عظمت اخلاق و ملکات فاضله علی (ع) برایش اهمیت داشت، نه مال و ثروت . او میدانست که اگر شوهر از لحاظ اقتصادی تهیدست باشد، ولی از جهت کمال و صفات برجسته انسانی غنی و توانگر باشد، این توانگری معنوی و روحی، جای فقر مالی را پر میکند و شیرینترین زندگی بر آن زن و شوهر میسر میگردد، اما به عکس اگر امتیاز شوهر فقط از جهت مال باشد، ولی از لحاظ روحیات و اخلاق، ناپاک باشد، محیط آن زندگی به کانون عذاب و غم و اندوه مبدل میگردد .
باید گفت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) در باب انتخاب همسر یک بانوی نمونه است و دخترانی که به سعادت آینده خویش علاقهمند هستند باید در انتخاب همسر از آن حضرت درس بگیرند تا برای خود همسری سالم و خوب برای زندگی خود انتخاب کنند .
پیامبر (ص) در مورد حضرت علی (ع) فرمودند: «اگر علی بن ابی طالب (ع) نبود، هیچ یک از مردان جهان هم شان فاطمه نبودند (3) ».
البته زندگی با علی - که تمامی زندگی خود را نثار پیشرفت و اعتلای اسلام نموده بود و اوقات شریفش به ملازمت و یاری رسول و فرستاده خاص خدا میگذشت - مشکلات و سختیهای بسیار داشت حضرت علی (ع) خود در مورد زندگی با صدیقه کبری میفرماید: «در حالی با فاطمه ازدواج کردم که زیراندازی جز پوست گوسفندی نداشتیم که شب بر آن میخوابیدیم و روز علف شترمان را روی آن میریختیم (4) .
ولی حضرت زهرا (س) آن چنان که شایسته روح بزرگش بود، با ازدواج با علی (ع) موافقت کرد و نشان داد که تنها ملاکش در تعیین همسر، ایمان و معنویت و رشد روحی او میباشد نه مال ثروت. او علی (ع) را چنین میشناخت: «علی (ع) رنجها را مخلصانه برای خدا تحمل میکرد و برای اجرای فرمان خدا، نهایت کوشش را مبذول میداشت. او نزدیکترین انسانها به رسول خدا (ص) بود او در میان دوستان خدا، عظمت ویژهای داشت . او آستین را بالا زده و با کمال خلوص در راه جهاد و انجام وظیفه تلاش میکرد (5).
زن امروزی اگر نمیتواند خود را در فقر قشرهای محروم و کم در آمد جامعه شریک سازد، لااقل فقرا و مستمندان را در مکنت و دارایی خویش سهیم سازد .
دختران امروز جامعه ما چنانچه نمیتوانند شرایط سخت و دشوار زندگی فقیرانه در خانه بخت را تحمل کنند، حداقل به عنوان اقتدا به بانوی بزرگ اسلام میتوانند به امکانات در حد ضروری یک زندگی مشترک اکتفاء نموده و خواهشها را به حداقل برسانند و بر مشکلات و دشواری ازدواج در شرایط کنونی نیفزایند .
هجرت نور
داستان هجرت حضرت زهرا (س) از مکه تا مدینه، حکایت شور ایمان و انقطاع کامل به سوی پروردگار است . در این سفر پرخطر امیر کاروان حضرت علی (ع) بود و دو فاطمه دیگر؛ یعنی فاطمه بنت اسد (مادر حضرت علی (ع)) و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب (دختر عموی آن حضرت) نیز جزء این گروه مهاجر بودند .
حضرت زهرا (س) در این زمان حدود هشت سال داشت. پیش از آن پیامبر (ص) در میان غوغایی از توطئههای خطرناک و دشمنیهای سخت راه به سوی مدینه سپرده و به علی (ع) سفارش کرده بودند، امانات مردم را به صاحبانشان بازگرداند و سپس دردانه ایشان را با کسانی از هاشمیان که هنوز در مکه ماندهاند و مایل به هجرتند، به مدینه آورد .
قافله کوچک مهاجران، از مکه به سوی مدینه به راه افتاد . نزدیکی محلی به نام« صجنان» هشت تن از جنگاوران قریش را مقابل خویش یافتند که برای بازداشت مهاجران آمده بودند .
علی (ع) شجاعانه و در حالی که نوجوانی نورسته بود، شمشیر از نیام کشید و به مقابله با آنان پرداخت . «حویرث بن نقیذ بن قصی» - یکی از جنگجویان که پیامبر (ص) را در مکه بسیار آزرده بود - متوجه شتری شد که فاطمه دخت عزیز پیامبر (ص) و یکی دیگر از فواطم را حمل میکرد . پیش تاخت و شتر را رماند و دختر رسول خدا (ص) و دیگر همراهش را به زمین زد .
علی (ع) خشمگین به «حویرث» و اطرافیانش حمله برد و جمعی از آنان را کشت و بقیه را آنچنان فراری داد که از شدت ترس و عجلهای که داشتند به هم برخورد کردند .
بدین گونه، کاروان مهاجران به راه خویش ادامه داد تا به «صجنان» رسید در آنجا یک شبانه روز اقامت کردند . برخی از ضعفای مؤمن در این محل به آنان ملحق شدند . حضرت علی (ع) و همراهان تمام شب را به راز و نیاز با خالق خویش سپری کردند. حتی آن موقعی که نشسته یا ایستاده و در حالی که به پهلو خوابیده بودند، به یاد خدا بودند تا خورشید سر بر آورد . سپس حرکت کردند، و در هر منزلی که فرود میآمدند، همچنان خدای سبحان را عبادت میکردند تا به مدینه رسیدند.
بانوی نمونه
نویسنده: فرهاد(یکشنبه 85/4/25 ساعت 6:13 عصر)
با سلام خدمت همه دوستان عزیز مدتی بود به علت مشکلات نتونسته بودم مطلبی خدمت شما دوستان عزیز ارائه کنم ولی اکنون تونستم بعد از این همه مشکلات دوباره در خدمت شما خوبان عزیز باشم بسیار خوشحالم و در پوست خود نمی گنجم. امروز من مطالب خود را در مورد زندگانی حضرت زهرا (س) و در چند بخش برای شما خوبان می نویسم که امیدوارم مورد قبول آن حضرت و شما دوستان قرار بگیره. آمین
بانوی نمونه ( قسمت اول)
فاطمه زهرا (س) برای فرزندانش مادری نمونه، برای علی (ع) همسری شایسته و فداکار بود . بیتوقعی حضرت زهرا (س) از همسرش علی (ع) در حدی بود که در طول نه سال زندگی مشترک حتی یک بار تقاضای مادی از همسرش حضرت علی (ع) نکرد!
سرچشمه اسرار حقایق
در گسترهی جهان هستی، مردان بسیار بزرگ و با فضیلتی به وجود آمدهاند که هر یک به عالیترین مرحله کمال و رشد رسیده و راهگشای انسانها در کشاکش زندگی و در فراز و نشیب روزگار گردیدهاند؛ همچون پیامبران الهی و امامان راستین علیهم السلام. ولی در گروه زنان به چنین نمونههای کاملی که بتوانند در زمینه تربیت، پرورش فرزندان، تقوا، کمال، حیاء، دفاع از حق، دفاع از ولایت، عبادت، وارستگی و ایثار سرمشق و الگو باشند، کمتر برمیخوریم؛ زیرا مردان کامل و شایسته فراوانند و زنانی که از هر نظر کامل و وارسته باشند، بسیار اندک .
تنها زنی که در تاریخ اسلام به عنوان مادر امامت و همسر ولایت شناخته شده است، دختر گرامی رسول خدا (ص) حضرت صدیقه کبری و انسیه حورا میباشد. او پرورش یافته مکتب نبوت و رسالت و بزرگ شده کانون توحید و خداشناسی بود.
حضرت صدیقه کبری (س) از مادر والا مقام چون حضرت خدیجه (س) زاده شد و زیر نظر پدری همچون پیامبر اسلام (ص) پرورش یافت که سرور پیامبران و بزرگ مرد جهان بشریت بود.
همسر والا مقام پیامبر اکرم حضرت خدیجه (س) نخستین بانویی بود که اسلام آورد و در سختترین روزهای بحرانی اسلام، به یاری پیامبر (ص) شتافت و نه تنها پیش از همه به آن حضرت ایمان آورد، بلکه ثروت خویش را در راه پیشرفت اسلام و گسترش دعوت به یگانگی حق، نثار کرد و تمام مشکلات ناشی از این رهگذر را به جان خرید .
بنا به نقل مورخان شیعه حضرت فاطمه (س) در سال پنجم بعثت در شهر مکه چشم به جهان گشود(1) و هنوز پنج سال از عمر با برکت ایشان نگذشته بود که در مرگ مادر، گریان و غمگین شد و به سوگ نشست. ولی مهربانیها و عطوفتهای رسول خدا (ص) تا حدی غبار غم و اندوه را از چهره مبارک حضرت زهرا (س) میکاست .
حضرت فاطمه زهرا (س) به جهت تربیت مستقیم پیامبر، گوهر شخصیتش جلوه و درخششی خاص یافت و در همه فضائل و کمالات انسانی نه تنها تمام دختران عصر خود را تحتالشعاع قرار داد بلکه برای همیشه به عنوان بهترین اسوه و تربیتیافته مکتب اسلام برقرار ماند .
تولد دوباره
نویسنده: فرهاد(چهارشنبه 85/2/27 ساعت 10:31 صبح)
خدایا! چقدر بپوشانم دلم، ذهنم و تنم را و باز عریان باشم؟ چقدر خواب راحت از چشمانم دور شود و آرامش درونم با سکوت در برابر بندگان تو و ترس از قدرت آنان ربوده شود؟ چقدر روز و شب از شر آنچه در درونم است، بیمناک باشم؟
نه سایهای به دنبالم، نه برگی، نه صدایی در اطرافم. در من سایهای است؛ سایه گناهانی پی در پی در درونم و صدای نشنیدهها و شنیدههای حرام در گوشم.
الهی! نعمت را تو به ما دادی و چون از ما گرفتی گریان شدیم بر آنچه امانت تو بود و از ما بازستاندی.
الهی! زندگی را چنان لبریز داشتنهایت بگردان که ظرف نداشتههایم فقط از وجود تو لبریز شود.
الهی! دلم را چنان بیارای که اگر بلغزد پای، فرشتهات نگه دارم باشد.
آمین یا رب العالمین
خورشید حجاز
تمام آسمان، درد میکشد. پیشانی حجاز عرق کرده است. آمنه منتظر بشارتی مهربان است و جهان منتظر اعجاز، عشق میخواهد متولد شود؛ تا تو ای رسول متولد شوی.
فانوسها، صدای روشنایی بزرگتر از خورشید را شنیدهاند.
رسولان، منتظر رسالتی ابدیاند. شعرهای عاشقانه منتظرند تا با تو متولد شوند.
ریگزارهای داغ حجاز چشم به راه قدمهایی مبارکند.
حلیمه آمده است تا آمدنت را با مهربانی شیر بدهد؛ دلسوزتر از هر مادری.
آمده است تا رحمت تو را با شیر کودکانش سیراب کند و مهربانیاش را با تو و کودکانش تقسیم کند.
تا بوی تو در شامه خاک پیچید، زمین معطر شد.
با آمدنت کسرا به خود لرزید و فرو ریخت و از صلابت گامهایت بتها عاجزانه سر تسلیم فرود آوردند بر خاک.
تورات و انجیل تو را مژده داده بودند. معبدها و دیرها و کنشتها، روشنان گامهایت را چشم انتظار بودند. تو شبی در قداست دقایق آسمانی، از مهربانی خداوند، آیه آیه نازل شدی تا « رحمه العالمین » باشی از شرق تا غرب از شمال تا جنوب از خاک تا افلاک همه جا پرتو نور الهی توست که تاریکیها را میشکافد به سرانگشت غیب.
دلا میلاد ختم المرسلین است
فروغ آسمانی در زمین است
محمد (ص) مهر ظلمت سوز آمد
شب یلدای ما را روز آمد
زندگی با صدای ماندگار خوشبختی انس میگیرد و بنای بلند عاشقی، بیگزند میماند. همه اشیا، به سبز آراسته میشود و برگها به سبز بودن خویش مباهات میکنند.
بار دیگر، آینهها در شستوشویی از باران، متولد میشوند و با هیئتی زیبنده و آراسته، میآیند برای چشم روشنی انسان.
صدای بال و پر جبرئیل میآید
شب است و ماه به آغوش ایل میآید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل میآید
الهههای دروغین به خاک میافتد
صدای ناله اصحاب فیل میآید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل میآید
نگاه آمنه از این به بعد میخندد
چرا که معجزهای بیبدیل میآید.
عطر پر مخاطب دانش
تصنیفهای عاشقانهای از سمت مدینه میوزد.
خندههای انسان، با شمیمی از بهشت گره میخورد.
گلدانهایی از شعر، چیده میشود پیش چشمان لحظات.
نام « ششمین قرائت زیبایی » بر سر زبانهای دانش افتاده است.
نام او چون نسیمی معطر، از کنار پلهای عرفان میگذرد. با آمدنش، جان قلم تازه میشود؛ قلمهایی که به احادیث پر نورش دخیل میبندند. باید اما پای معرفت رفت تا او را دریافت! باید همراه شد تا با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گلهای بهاری است؛ ولاترین رنگ پارسایی، از سعات درس او بیرون میآید و صدای مکتب بیداری، گوشهای از بیانات اوست. امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارده شده که: شاه بیت غزل دانایی میآید. « مفضل » خوب میداند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همه فهم میشود. آری او که بیاید همه واژههای قدسی جاری میشوند و در صفحات ایمان.
ستارههای آسمان، به جمال چون ماهت سلام میکنند.
رقیه . . . رقیهی نجیب! ای اسطورهی صبر و مقاومت و ای مهتاب فروزان شبهای الفت حسین! عشق، نام تو را با واژهی گذشت و فداکاری معنا کرد و نبض ایمان، با یاد تو تپید.
آنگاه که سر مبارک پدر را به روی زانو نشاندی، حصار دلتنگیات فرو شکست و شکوفههای اشکت، تمام غزل خداحافظی را سرود.
با شانههای مهربانت، تکیه گاهش شدی و با نوازش گرم دستهایت، انجماد گلویش را زدودی؛ اما عطش لبهایش چه . . . ؟!
کودکانه، اشکهایت را در جرعه جرعهی کلامت، به کام تشنهی پدر نوشاندی. رقیه جان! لحظهها، بی قرارانه، تو را احاطه کردند تا ببنند امشب، تو با سر پدر چه نجوا میکنی.
مگر میشود در پیشگاه دریای عشق توفانی نشوی!؟ با اولین ندای تو، بغض ابرها در چشمان آبی آسمان نشست و با اولین گریهات، ناله و فریاد از دل کودکان یتیم شام، برخاست و دل زینب، از صدای جانگدازت لبریز شد؛ حتی قلب زمین، زیر پای بعضهای تو شکست.
رقیه جان!
آرام گریه میکنی تا بابا، صدای فرو شکستن غرور دوست داشتنیات را نبیند.
بلند میخوانیش تا حسرت بابا گفتن در دلت نماند.
فریاد بزن . . . و زخمهای بر گلو نشستهی بابا را مرهم باش.
مگذار تازیانهی دشمن خاموشت کند. امشب که تویی و سر بابا، ثانیهها را رنگ خدایی بزن و دلتنگیهایت را بر شورهزار نینوا ببار!.
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا!
زیبای کوچکم! تو هم بخواب؛ تا دنیا برای همیشه، شرمسار نگاه مهربانت باشد.
چشمهایت را ببند که دیگر از این لحظه به بعد، هیچ چیز قشنگی برای تماشا نیست.
شاهزادهی غمگینم! سرت را بر روی زانوانم بگذار و آسوده بخواب؛ هر چند یقین دارم که زبری لباسم، بدن نازکتر از گلت را خواهد آزرد، هر چند که من ـ این ویرانهی خانه خراب ـ شایستهی حضورت نیستم.
خورشید از شرم، پشت کوهها پنهان شده بود و چشمهای آسمان، از شدت گریه سرخ سرخ.
لالا، لایی لالایی، لالالایی لالایی.
داد زدها! سر از این خاک کجا بردارد؟
کیست یا قدمی سمت خدا بردارد؟!
خیمه زد روی پدر رو به جمات پرسید:
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید: نامرد!
تا دلش بشکند این حنجره پا بردارد؟!
یک نفر نیست از این جمع قدم بردارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟!
کسی از بین شما داغ پدر دیده؟
یا کسی با غم من داغ برابر دارد؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر، خیمه . . . که تا . . . بردارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ